مقاصد و پایه های نظری قیام امام حسین (ع)
عمل به تکلیف امر به معروف و نهی از منکر
امام حسین(ع) در بسیاری از بیانات خویش علت اصلی قیام خود را انجام فریضهیمزبور اعلام نموده است . مهمترین بیان امام در این زمینه خطاب سفارش گونه ای است کهایشان هنگام حرکت از مدینه به سوی مکه به برادرشان محمد حنفیه نوشتند که از آن بهوصیتنامه هم یاد شده است.
امام (ع) پس از بیان اعتقاد خویش دربارهی توحید و نبوت و معاد؛ هدف خود را ازسفر این چنین بیان نمودهاند:
«و من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از مدینهخارج می گردم بلکه هدف من از این سفر ، امر به معروف و نهی از منکر و خواسته ام ازاین حرکت ، اصلاح مفاسد است و احیاء و زنده کردن سنت و قانون جدم رسول خدا (ص) وراه و رسم پدرم علی بن ابی طالب(ع) است. پس هرکس این حقیقت را از من بپذیرد (و ازمن پیروی کند) راه خدا را پذیرفته است و هر کس رد کند (و از من پیروی نکند) من با صبر و استقامت (راه خود را) درپیش خواهم گرفت تا خداوند در میان من و این افراد حکم کند که او بهترین حاکم است. وبرادر! این است وصیت من بر تو و توفیق از طرف خدا است، بر او توکل می کنم وبرگشتم به سوی اوست».[19]
امام (ع) در سخنان پیشین خود در پاسخ ولید و مروان اولین انگیزهی قیام و مبارزهو علت مخالفت خود با یزید بن معاویه رابیان نمود و اینک به هنگام حرکت از مدینه دروصیتنامهی خویش؛ به انگیزهی اساسی و یا علت العلل قیام خود که امر به معروف و نهیاز منکر و مبارزه با مفاسد وسیع ونابسامانیهای ضد اسلامی و ضد انسانی حکومت یزیدیاست، اشاره میکند و می فرماید:
«اگر آنان از من تقاضای بیعت هم نکنند من باز هم آرام و ساکت نخواهم نشست زیرااختلاف من با دستگاه خلافت تنها بر سر بیعت با یزید نیست که با سکوت آنان در موضوعبیعت، من نیز سکوت اختیار کنم بلکه وجود یزید و خاندان وی موجب پیدایش ظلم و ستم وسبب شیوع فساد و تغییر در احکام اسلام گردیده و این وظیفهی من است که در راه اصلاحاین مفاسد و امر به معروف و نهی از منکر و احیای قانون جدم رسول خدا (ص) و زندهکردن راه و رسم پدرم علی(ع) و بسط عدل و داد بپاخیزم و ریشهی این نابسامانیها راکه خاندان بنی امیه است قلع و قمع نمایم. و همهی جهانیان بدانند که حسین جاه طلبنبود، طالب مقام و ثروت نبود، شرور ، مفسد واخلالگر نبود و این حالت از روز اوّلتاساعت آخر و تا لحظهی آخر در روح حسین(ع) متجلی و متبلور بود[20].»
2 . مبارزه و جهاد با حاکم جائر و متعدّی به حدود الهی
امام حسین(ع) در هنگام رسیدن به مرز عراق و پس از مواجهه با لشکر حربن یزیدریاحی و در آستانهی رفتن به کوفه با استناد به احادیث پیامبر (ص) خطابهی معروفیایراد فرموده اند که در حقیقت تجویز جهاد علیه حکومت و شخص یزید جائر و فرمان بهمقابله با آنها است . در این جواز شورش ، آن حضرت ابتدا حدیث رسول اکرم (ص) را نقلکردند که فرمودند:
«کسی که سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا راحلال میکند، پیمانش را با خدا میشکند، با سنت رسول به مخالفت بر می خیزد، در میان بندگان خدا به ستم و دشمنی رفتارمیکند؛ اما با سخن و عمل در برابر آن سلطان اقدامی نکند خداوند او را در جایگاه آنسلطان وارد خواهد کرد.»
آنگاه امام فرمود:
«آگاه باشید که اینان «طاعت شیطان» را پذیرفته، و «طاعت رحمان» را ترک گفته؛فساد را آشکار و حدود را تعطیل و مال مسلمانان را تصاحب کرده، حرام خدا را حلال وحلالش را حرام کرده اند و من سزاوارترین فرد در اعتراض بر آنها هستم»[21]
3 . بدعت ستیزی و احیای دین
دین پیوسته از سوی دشمنان در معرض تحریف ، سوء استفاده ، تفسیر نادرست و بدعتآفرینی است. از سوی دیگر رسالت امامان حق و علمای دین ، صیانت دین و معتقدات اسلامیاز تحریف و مقابله با بدعتها است . از رسول خدا(ص) روایت است که:
« اذا ظهرت الْبدع فی اُمّتی فلیظهر العالم علمه…» [22]آشکار شود، دانا باید دانش و علم خویش را آشکار کند.»؛ «هرگاه بدعت ها در امت من
در سخن دیگری از آن حضرت است که:
« هر بدعتی که پس از من پدید آید و ایمان را مورد خطر و هجوم و نیرنگ قرار دهد،وَلیی از دودمان من عهده دار آن می شود که از ایمان دفاع کند و با الهام الهی زبانبگشاید و حق را علنی و روشن سازد و نیرنگ مکاران را باز گرداند.»[23]
امام حسین(ع) نیز به عنوان مصداقی از عمل به این تکلیف الهی، به دفاع از حریمدین پرداخت و از انگیزههای خویش، احیای دین و بدعت ستیزی را بر شمرد. از جمله درنامه ای که به بزرگان بصره نوشت ، چنین آمده است: «ادعوکم الی کتاب الله و سنتنبیّه فان السنت قد اُمیتت و البدعتَ قد اُحیِیتْ» [24]پیامبرش دعوت می کنم . همانا سنّت مرده و بدعت زنده شده است».؛ «شما را به کتاب خدا و سنت
این رسالت امام (ع) است که نسبت به سست شدن پایه های عقاید ناب و تحریف و مسخآیین نبوی و علوی توسط امویان و جان گرفتن جاهلیّت ، حساسیّت نشان دهد و به قیامبپردازد تا دین زنده بماند. تأکید حضرت بر رفتن به راه و روش پدرش امیرالمؤمنین (ع)، و جدش رسول خدا(ص) نیز گونهی دیگری از همین بدعت ستیزی و حفاظت از دیناست.
4 . تبیین چهرهی واقعی امامت و رهبری امت
امام حسین (ع) در قبل و بعد از قیام خویش ـ همانند سایر امامان تشیع ـ بر مواضعو مبانی محوری زیر همواره تاکید داشتند:
الف ـ تبیین جایگاه امامت و ویژگیهای امام؛
ب ـ تبیین عدم صلاحیت دیگران برای تصدّی این منصب؛
ج ـ بیان شایستگی و احقیّت خود بر امامت مسلمین.
امام(ع) در هر یک از محورهای پیش گفته، بیانات متعددی ایراد نموده اند . از جملهدر پاسخ به نامه ها و دعوت بزرگان شیعیان کوفه ، ویژگیهای امام راستین را چنین شرحمی دهند:
« فلعمری ما الامام الا الحاکم با لکتاب ، القائم بالقسط ، الدائن بدین الحق ،الحابس نفسه علی ذات الله»[25]
«به جانم سوگند، امام ، جز آن که به کتاب خدا حکومت و داوری کند و قیام به قسط وعدل نماید و به دین حق گردن بنهد و خود را وقف راه خدا کرده باشد، نیست».
امام حسین(ع) پس از تبیین الگوی راستین امامت، در جاهای مختلف ، با بیان جایگاهوالای اهل بیت (ع) پیامبر و بر شمردن فضایل شخصی خود و برخورداریش از ملاک هایامامت ، همچنین با ذکر نقاط ضعف و اشکال های اساسی و غیر قابل اغماض در امویان بهویژه یزید بن معاویه، ذهنیت جامعهی اسلامی رابه سمت و سوی «امام صالح» سوق می دهد. از جمله در مسیر کوفه و در خطاب به سپاه حر می فرماید:
« ای مردم ! اگر تقوای خدا پیشه کنید و حق را برای صاحبانش بشناسید، خدا از شمابیشتر راضی خواهد بود. ما دودمان پیامبریم و به عهده داری این امر (حکومت) و ولایت بر شما، از دیگرانی که به ناحق مدّعی آنند و در میان شما به ستموتجاوز حکومت می کنند سزاوارتریم»[26] .
از دیدگاه امام حسین(ع) کسی شایستهی امامت مسلمین است که از نظر علم و تقوا واصل و نسب برتر باشد. بیانات ایشان در نفی صلاحیت معاویه و بویژه یزید فراوان استاز جمله در انتقاد از زمامداری ناصالح یزید، به معاویه می نویسند:
«جوانی را به ولایت امری مردم تعیین کرده ای که شراب میخورد و با سگ بازیمیکند، به امانت خیانت کرده و مردم را تباه ساخته، چگونه یک شرابخوار را به تولیّتامور امّت محمد (ص) میگماری ،در حالی که شرابخوار، امین بر یک درهم نیست ، چگونهنسبت به امّت امین باشد.»[27]
5 . حفظ آزادگی و دعوت به آن
آزادگی یکی از شعارهای اساسی نهضت حسینی است و به تعبیر استاد مطهری، اساس شهادتامام حسین(ع) بدین خاطر بود که وی رأی و عقیدهی خویش را نفروخته باشد[28]) نه تنها خود آزادگی را سرلوحهی عمل خویش قرار داده بود حتی نسبت به اقوام و یارانخویش نیز این اصل را رعایت کرد و آنان را در همراهی با خویش آزاد و مخیّر گذاشت. بههمین دلیل در شبهای قبل از شب عاشورا بسیاری از همراهان ، از امام (ع) جدا شدند وتنها حدود هفتاد و دو نفر باقی ماندند. اما شگفت آور این است که حضرت در شب عاشورانیز این عدهی باقیمانده را نیز در انتخاب راه خود آزاد گذاشتند. امام سجاد (ع) دراین باره می فرماید: «در شب عاشورا ، پدرم اصحاب و یاران و همراهان را درخیمه ایجمعکرد و خطاب به آنان فرمود؛ «ای خاندان و شیعیانم، این شب را چون شتری راهوار بهحساب آرید و خود را نجات دهید که آنان جز شخص مرا نخواهند و اگر مرا بکشند در فکرشماها نباشند، خدا شما را رحمت کند ، نجات یابید بیعت را از شما برداشتم و پیمانیکه با من بستید نادیده پنداشتم.». امام (ع
وقتی سخن امام به اینجا رسید همهی یاران یک صدا گفتند:
«سوگند به خدا! تو را تنها نخواهیم گذاشت، مردم به ما چه خواهند گفت؛ بگویند کهامام و بزرگ خود را در میان دشمنان تنها گذاشتند؟ سوگند به خدا ! با تو هستیم تاکشته شویم.».
امام (ع) در پاسخ آزادمنشی یاران خود به آنها وعدهی شهادت خود و بقیه را درفردای آن روز اعلام مینمایند[29]شهادت و هنگامی که حرامیان درنده خوی آل ابی سفیان بسوی خیمه ها یورش می آورند سعیمی نماید که آنها را با دعوت به آزادمردی از حمله به کودکان و زنان بیگناه باز داردو میفرماید:. امام حسین (ع) در گودال قتلگاه و در آستانهی
« وای بر شما! ای پیروان آل ابوسفیان !! اگر دین ندارید، و شما از قیامت نمیترسید، پس در این دنیا آزاد مرد باشید، بجای خود برگردید، اگرخیال می کنید که ازقوم عرب هستید[30].»
6 . حفظ عزت و گریز از ذلت پذیری
عزّت چه به عنوان خصلت فردی یا روحیهی جمعی ، به معنای مقهور عوامل بیرونینشدن، شکست ناپذیری ، صلابت نفس ، کرامت و والایی روح انسانی و حفظ شخصیت است . بهزمین سخت و نفوذ ناپذیر، «عُزاز» گفته می شود ، آنانکه از عزّت برخوردارند، تن بهپستی و دنائت نمی دهند، کارهای زشت و حقیرنمی کنند، برای حفظ کرامت خود و دودمان خویش ، حتی تا پای جان ایستادگی می کنند. ستم پذیری و تحمّل سلطهی باطل و سکوت در برابر تعدّی و زیر بار منت دونان رفتن وتسلیم فرومایگان شدن و اطاعت از کافران و فاجران، همه و همه از ذلّت نفس و زبونی وحقارت روح سرچشمه می گیرد. بنا به آیات الهی ، خداوند عزیز است و عزّت را برای خودو پیامبر و صاحبان ایمان قرار داده است[31] .
امام صادق(ع) در نکوهش شدید ذلت پذیری می فرمایند:
« خداوند همهی کارهای مؤمن را به خودش واگذاشته، ولی اینکه ذلیل باشد را به اوواگذار نکرده است.»[32]
دودمان بنی امیه می خواستند ذلت بیعت با خویش رابر « آل محمد» تحمیل کنند و بهزور هم شده، آنان را وادار به بیعت وتبعیت نمایند. امام حسین (ع) در فرازهای متعددیاین ذلت و تسلیم را بشدت نفی کرده است همچنانکه می فرماید: «لا اعطیکم بیدی اعطاءَالذلیل[33].»»؛ «همچون ذلیلان دست بیعت با شما نخواهم داد
در خطابهی پرشور دیگری در کربلا، خطاب به سپاه کوفه، در ردّ درخواست ابن زیادمبنی بر تسلیم شدن و بیعت فرمود:
« ابن زیاد ، مرا میان کشته شدن و ذلّت مخیّر قرار داده، هیهات که من جانب ذلّترا بگیرم، این را خدا و رسول و دامان های پاک عترت و جان های غیرتمند و با عزّت نمیپذیرند. هرگز اطاعت از فرومایگان را بر شهادت کریمانه ترجیح نخواهم داد.»[34]
امام (ع) مرگ با عزّت را بهتر از زندگی با ذلّت می دانست [35]عاشورا به عنوان رجز این جمله را تکرار می کرد که؛ «مرگ بهتر ازننگ است»؛ «الموتاولی من رکوب العار.»همچنانکه در روز[36]
7 . اتمام حجّت نسبت به کوفیان وهمهی مدعیان همراهی در قیام
امام (ع) با قیام خود علاوه بر احیاء و بارور سازی اسلام ، با مردم نیز اتمامحجت کرد تا دیگر کسی مدعی نشود که اگر رهبر می داشتیم پیرامون او جمع می شدیم و بنیامیه را از مسند خلافت عزل و آنها را ریشه کن میساختیم . این در حالی است که مردمکوفه در یاری امیر المؤمنین(ع) و امام حسن (ع) سابقه ی خوبی نداشتند تا آنجا که علی (ع) به آنان فرمود:
« ای مردمی که پیکرهاتان پیرامون هم ، خواسته هاتان پراکنده است، به خدا سوگندگفتارتان را راست نمی پندارم و به یاریتان امیدی ندارم.»[37]
به خاطر همین سوابق، «ابن عباس» و «ابن عمر» و «عبدالله ابن جعفر» و «محمد بنحنفیه» و «جابر انصاری» و «عمر بن عبدالرحمان» و «عبدالله بن مطیع» ، از سفر امامحسین(ع) به کوفه بیمناک بودند و برخی از آنان ، ایشان را از رفتن به کوفه نهی میکردند و یا مکانهای امن دیگری را برای این سفر توصیه می نمودند.[38]
بدیهی است امام از این خطرها کاملا آگاه بود، اما اگر به فرستاده ها و نامه هاو طومارهای بسیار کوفیان که او را با شتاب به آمدن و قیام دعوت می کردند بی اعتنامی ماند، بعدها کوفیان با قیافه ای حق به جانب و توسل به بهانهی بدستآمده، همهی تقصیرها و آن وضعیت اسفبار خلافت و جامعهی اسلامی را به گردن امام (ع) می انداختند و با نکوهش حضرت، امام(ع) را به آسایش طلبی و فرار از قیام و جهادمتهم می نمودند. اما مراجعهی امام (ع) به کوفه و قیام خونبار وی؛ حجت را بر اینبهانه جوییهای فرصت طلبانه تمام کرد و راه را بر هرگونه فرار از تکلیف اعتراض وقیام مردمی مسدود نمود.
امام(ع) در سفر خویش به کوفه و در مسیر کربلا، به کرّات با کوفیان اتمام حجتکرد، از جمله پس از رویارویی با سپاه حر ، بعد از نماز ظهر طی خطبه ای فرمود:
«ای مردم این سخنان که می گویم در پیش خدا برای اتمام حجّت با شما است . من بهسوی شما نیامدم تا نامه های شما به من رسید و پیام آوران شما به پیش آمدند که؛ بسویما رهسپار باش که ما رهبر و امامی نداریم، شاید خداوند ما را بوسیلهی تو در زیرپرچم حق و هدایت گرد آورد. اینک اگر شما بر این سخنان وفا دارید من به سوی شما آمدهام پس با تجدید عهد و پیمان به من اطمینان بخشید و اگر این کار را نمی کنید و از منناخشنودید، از همینجا به شهری که آمده ام بر می گردم.»[39]
نتیجهگیری:
سیرهی حسینی و منش امام حسین(ع) در قیام کربلا، امری نبود که یکباره شکل وعینیت یافته باشد. با بررسی دقیق حیات حضرت؛ خط سرخ اسلام خواهی در حیات ایشانمانند سایر ائمهی معصومین(ع) هویدا است و بخوبی می توان مؤلفه ها و مبانی فکری ایننوع رفتار را مشاهده کرد. مواضع شدید و حساب شده و مبتنی بر سنت نبوی و علوی امام (ع) در قبال انحرافات پیش آمده در عصر خلفای سه گانه و دورهی معاویه، دارای آبشخورواحد فکری با مبانی اندیشه ایقیام کربلاست و هر دو از یکجا تغذیه می شوند. به عبارتی میتوان ریشه های ایننهضت را از ماجرای سقیفه و جایگزینی جبری خلافت و سپس ملوکیّت بجای امامت حقّهیمعصومین جستجو کرد.
قیام حسینی نه به دنبال اهداف و منافع شخصی بود و نه امام(ع) قیام کرد تا باشهادتش گناهان امت بخشیده و «بازخرید» شود. بلکه این قیام ، حرکتی جهت احیای حق وحقیقت و حفظ اسلامی بود که یزید متظاهر به فسق؛ عامدانه قصد هدم و تلاشی آن راداشت. مهمترین پایهی نظری انقلاب کربلا و علت العلل آن؛ انجام فریضهی امر بهمعروف و نهی از منکر بود و سایر پایه های نظری و انگیزه های قیام به شکل سلسلهمراتبی و برخورداری از اهمیت، به شرح زیر بوده اند:
ـ مبارزه وجهاد با حاکم جائر و متعدّی به حدود الهی،
ـ بدعت ستیزی و احیای دین،
ـ تبیین چهرهی واقعی امامت و رهبری امت ،
ـ حفظ آزادگی و دعوت به آن ،
ـ حفظ عزت و گریز از ذلّت پذیری،
ـ اتمام حجّت نسبت به کوفیان و مدعیان همراهی در قیام.